• امروز : یکشنبه - ۷ خرداد - ۱۴۰۲
  • برابر با : 9 - ذو القعدة - 1444
  • برابر با : Sunday - 28 May - 2023

اخبار ویژه

گزارش تصویری | نشست خبری فرماندار نکا به مناسبت فجر چهل‌وچهارم انقلاب اسلامی افتتاح و کلنگ‌زنی پروژه‌های چهل‌وچهارمین فجر انقلاب به ارزش بیش از ۴۰۰۰ میلیارد در نکا وقوع زمین لرزه در نکا/ زمین‌لرزه ۴.۲ ریشتری در مرکز مازندران گاز نکا وصل است /تکذیب هرگونه قطع گاز در مازندران متلاشی شدن باند سارقان موتورسیکلت در نکا گزارش تصویری | راهپیمایی محکومیت اقدام شنیع نشریه فرانسوی در نکا تنزل سفارت فرانسه تا حد کاردار از سوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی گزارش تصویری | رویداد بزرگ جمانه در آستانه ولادت حضرت زهرا(س) در نکا برگزاری رویداد جُمانه در آستانه ولادت حضرت زهرا(س) مخصوص بانوان به میزبانی نکا کشت قراردادی گندم درمزارع نکا دستگیری سارق اموال بیمارستانی در نکا سهل‌انگاری موجب آتش سوزی در جنگل‌های نکا شد گزارش تصویری | سومین سالگرد سیدالشهدای مقاومت در مسجد جامع نکا واحد ۴ بخار نیروگاه نکا پس از پایان تعمیرات غیر مترقبه وارد مدارتولید شد ادامه بازی علی کریمی در زمین دشمن/ جادوگری که دست از جادوی مردم ایران برنمی‌دارد آیا بن سلمان به سرنوشت سادات دچار می شود؟

3

چرا عراقی‌ها برای انتقال اسرا عجله می‌کردند؟

  • کد خبر : 27123
  • ۰۹ آذر ۱۳۹۹ - ۱۳:۰۴
عراقی‌ها شکست خورده بودند، همهمه بود. این ۱۰ روز، ما هنوز باور نکرده بودیم که اسیر شده‌ایم. هر لحظه در انتظار حملە ایران و آزادی بودیم.

به گزارش پیک نکا، مجید خردمند، سال ۶۱ در سن ۱۸سالگی، به اسارت نیروهای رژیم بعث درآمد و بعد از تحمل سال‌های سخت اسارت به وطن بازگشت. این آزاده روایت می‌کند: زمانی‌ که اسیر شدیم آن‌ها تحقیرمان می‌کردند که شما را به زور به جبهه آورده‌اند به امام توهین می‌کردند. ما هم دستمان بسته‌ بود. روی سر و صورتمان گرد و خاک نشسته‌ بود و تشنه و زخمی بودیم.

تشنه بودیم. خودشان شربت می‌خوردند. ممکن است برخی دوستان در خاطراتشان بگوید نه اینطور نبود؛ به ما آب هم دادند. آنچه که من تعریف می‌کنم شرایط و موقعیتی است که خودم تجربه کرده‌ام. در اردوگاه‌ها هم همینطور بود. در بعضی اردوگاه‌ها، رفتارهای خاصی داشتند که در دیگر اردوگاه‌ها اینطور نبود. این ضد و نقیض بودن خاطرات را نشان نمی‌دهد. به هر حال هرکسی تجربه متفاوتی داشته‌ است.

خبر نداشتیم قبل از ما هم کسانی را به اسارت گرفته‌اند. فکر می‌کردیم اولین اسرا هستیم و قرار است اعدام شویم. قبلا از رادیو شنیده بودیم که اسرا صحبت می‌کردند ولی باور نمی‌کردیم و فکر می‌کردیم از منافقان هستند و ضد انقلابند.

۲۴ اردیبهشت به اسارت درآمدیم. سوم خردادماه هم روز آزادسازی خرمشهر بود. آن روز در بغداد بودیم. از آنجایی که عراقی‌ها شکست خورده بودند، همهمه بود. این ۱۰ روز، ما هنوز باور نکرده بودیم که اسیر شده‌ایم. هر لحظه در انتظار حملە ایران و آزادی بودیم. هنوز روحیە مبارزه و رزم داشتیم و باورمان نشده بود اسلحه‌مان را گرفته باشند. سردرگم بودیم.

در استخبارات چون جا به قدری تنگ بود که فقط می‌توانستیم بایستیم، نماز را ایستاده با اشارە چشم‌ها و سر می‌خواندیم. نمی‌دانستیم خرمشهر آزاد شده‌ است. کافی بود یک اسیر جدید وارد جمع ما شود و این اطلاع را به ما بدهد. به همین دلیل سیاست‌شان این بود که اسرای جدید و قدیم همدیگر را نبینند و به هم اطلاعات ندهند تا اسرا روحیه خود را از دست بدهند. بنابراین عجله داشتند که ما را سریعاً به جای دیگری منتقل کنند تا با اسرای جدید ارتباط برقرار نکنیم.

به جز ما، دو زندانی عراقی هم در استخبارات بودند. نمی‌دانم زندانی سیاسی بودند یا به چه دلیلی آنجا بودند. بچه‌ها به شرایط موجود اعتراض می‌کردند. بی‌تابی می‌کردند.

همە ما را با اتوبوس به جای دیگری منتقل کردند. نمی‌دانستیم کجا می‌رویم. پرده‌های اتوبوس را کشیده بودند و سرمان پایین بود تا نتوانیم منطقه را شناسایی کنیم.

برخی از بچه‌ها از قبل با منطقه آشنا بودند و فهمیدند آنجا نزدیکترین منطقه به استان الانبار است. احتمال دادیم ما را به اردوگاه «عنبر» ببرند. بعضی‌ها اطلاع داشتند که فلان زمان حاج آقا ابوترابی و تعدادی از اسرا را به بغداد آورده بودند و آنجا فهمیدیم که ما اولین اسرا نیستیم. حدود ۱۴۰ نفر بودیم. در سه چهار تا اتوبوس ما را به اردوگاه بردند. دور تا دور آنجا سیم خاردار و داخلش بلوک بلوک بود. حدود ۴۰ روز آنجا ماندیم.

لینک کوتاه : https://peykneka.ir/?p=27123

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.